نميدانم در غروب اين روزها چه رازی نهفته است ، که دلم حال ابریترين روزهای
پاييز را دارد،اگر اين روزها زيباترينروزهای بهار با گل سرخ و عطر اقاقی هم که باد ،
باز هم آن دلتنگی دوری توست که چون غمی سنگين بر دلم پنجه میکشد .
باز هم بعد از ظهر آدينه، آينه دلتنگی غريبیاست .
دلم هوای به کنار تو بودن میکند ،دلم بهانه میگيرد ، هيچ چيز آرامم نمیکند،
صبر و قرار ار دلم میرود ، ناگاه به خودم میآيم میبينم که قطرات اشک تمام صورتم
را پوشانده است.
وقتی خدا بتو می گه باشه همون چیزی رو بهت می ده که می خوای. وقتی می گه نه یه چیز بهتر بهت می ده و وقتی می گه صبر کن در تدارک بهترین چیز برای تویه
اين روزها نه مجالي براي دلتنگي دارم نه حوصله اش را
ولي با اين همه گاه گاهي دلم هواي تو را مي کند
همه ميگن بايد براي رسيدن به عشقش از تموم دنيا بگذره ولي تو كه دنياي مني چطور ازت بگذرم؟